سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دانش تا هنر
 

انسانیت زمانی آشنای دلها بود. تسکین بخش آلام بود. دیر زمان این واژه غریب سرفصل کتاب زندگانی بود.انسانیت رنگی بود بر دیوار زمان. گلستانی بود در دشت وسیع زندگانی و اکنون انسانیت آیینه است زنگار گرفته از غبار تزویر . نقشی است در فضای مبهم اندیشه ها ،واژه ایست محو شده در قاموس زندگی. گلی است پر پر گشته درباغ وجود. گویا سالیانی است که این مسافر خسته ،این انسانیت فراموش شده از کوچه پس کوچه دلها رخت بر بسته و تنها یادی از آن در خاطره ها و نامی از آن بر زبانها باقی مانده است.

روزگاری انسانیت ترجمان حدیث مهر مسکن دلهای دردمند و مجروح بود؛اما اکنون انسانیت فراموش شده ای بیش نیست و راستی چه دردآور است حکایت انسان دردمند عاجز از درمان. اما با همه اینها میتوان در برهه ای از زمان مظاهر انسانیت را در صحرای پهناور غریبی به تماشا نشست؛ آنگاه که دلی میشکند ،اشکی فرو میچکد و چشمی حدیث پرشور ماتم را بیان میکند ،انسانیت نیز بروز میکند و براستی این انسانیت چیست که در هاله ای از ابهام و درد پیچیده شده ؟

 


[ چهارشنبه 92/1/28 ] [ 4:45 عصر ] [ شـــــــــهـرناز ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

زینب هستم دانشجوی زیست شناسی دانشگاه اصفهان با نام مستعار شهرناز در خدمتتونم
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 139575